ابواحمد محمد شفیع ملقب به میرزا کوچک فرزند محمد اسمعیل متخلص به وصال از شعرا و ادیبان و خوش نویسان معروف عصر خویش بود. جد سوم او در زمان سلاطین صفویه عامل گرمسیرات فارس بود و جدش میرزا شفیع در دستگاه نادرشاه سمت دبیری داشت. پس از سپری شدن دوران قدرت زندیه میرزا شفیع چندی با پریشانی زندگانی کرد ودر تنگدستی درگذشت. او فرزندان چهارگانه اش میرزا قاسم از مشایخ سلسله ذهبیه بود میرزا اسمعیل در خط و رقوم و سیاق همتا نداشت. وی از ابتدای جوانی از کار دولتی کناره گیری کرد و به آذربایجان رفت و سپس به شیراز بازگشته دختر میرزا عبدالرحیم شاعر شیروانی را به زنی گرفت. از این ازدواج، وصال شیرازی در سال 1197 به دنیا آمد. دیری نپایید که وصال یتیم شد و پدر و مادرش سرپرستی او را برعهده گرفت. پدر و مادر نیز پس از دو سال درگذشت و تربیت میرزا کوچک را خالوی او میرزا عبداله تکفل نمود. میرزا عبداله خطی متوسط داشت و از راه نوشتن قرآن امرار معاش می کرد.
وصال چون به سن تمیز رسید به درویشی و فقر مایل گردید و در طلب مردی کامل بود تا دست ارادت بدامان میرزا ابوالقاسم سکوت زد.
وصال با وجودی که سلاطین و فرمانروایان به منادمتش راغب بودند کمتر گرد این گونه مجالست ها می گشت و از راه کتابت قرآن مجید نیاز مادی خود را برطرف می ساخت.
وی به فرزندان خود می گفت شعر نیکو صنعت است ولی شاعری حرفه زشتی است زیرا آن دریایی از دانش و فنی از حکمت است و این نوعی گدایی.
دو روز ایام هفته را صرف تدریس به عموم می کرد. در سن شصت و چهار سالگی چشمش به آب مروارید مبتلا شد و یکسال نابینا بود. پس از آن طبیبی از کرمانشاه چشمش را میل زد و چشمش معالجه شد.
وصال چنان به مطالعه عشق داشت که بعد از معالجه چشم فوراً مطالعه را از سر گرفت و همین امر باعث شد مجدداً نابینا گردد. در سال 1262 به رحمت ایزدی پیوست و در بقعه شاهچراغ در جوار مدفن مرشد خود میرزای سکوت مدفون شد.
دیوان اشعار وصال نزدیک به سی هزار بیت دارد. وصال در مرثیه سرایی از تمام شعرا گوی سبقت ربود. منظومه شیرین و فرهاد وحشی را باتمام رساندی. وصال شیرازی شش پسر داشت.
شعر وصال
وصال در فنون شعر استاد بوده و در عین تقلید از پیشینیان، صفات اصلی بهترین نمونه های شعر کلاسیک را حفظ کرده است. او مثنوی " بزم وصال " را در بحر تقارب ساخت و داستان " شیرین و فرهاد " وحشی بافقی را که ناتمام بود، به قدری خوب و استادانه به پایان رساند که هر منتقد دقیق در تشخیص و بیان تفاوت آغاز و انجام داستان، دچار اشکال می شود. استقبال های زیبا و فراوان وی از غزلیات سعدی نیز همه به دقت و اصابت نظر ممتازند.
وصال شاعری است مداح و قصیده سرا و دارای همه صفات یک شاعر درباری. او فتحعلی شاه و محمد شاه و شجاع السلطنه و فرمانفرما و چند تن از بزرگان فارس را مدح گفته است و دیوانش به قول خود او " انباشته از مدح بزرگان است". با این همه او نیز مانند سلف خود، سید محمد سحاب ،بیهودگی شاعری درباری را دریافته بوده و از پیشه ای که در پیش گرفته بود رنج می برده است:
کس نیست که گوید به من ای بیهده گفتار ای زشت به گفتار و به کردار و به رفتار
این پیشه کدام است که در پیش گرفتی بر دیده دل نشتر و در پای خرد خار
گشتی ادب آموز و بدین گونه سپهروز گشتی سخن آرا و بدین گونه شدی خوار
چندانکه ترا کاست هنر بیش فزودیش ای بــر هــمــه خواری هنرمند سزاوار
مقدار هنر را بفزودی تــو بــه مــقـــدور او بیش ز مقدور ترا کاست ز مقدار
از قد چه کشیدی که بدادیش چنین خم وز دیده جه دیدی که بکردیش چنین تار؟
دیوان تو انــبــاشـتـه از مـــدح بــزرگان در کیسه نه درهم بودت هیچ نه دینار
زین پیش گروهی پی این کار برفتـند سود همه ز این پیشه و نفع همه ز این کار
شایسته تری کس نه چو ایشان به بر شاه بایسته تری کس نه چو این قوم به دربار
امروز چو بازار ادب سرد ببینی آخر به چه رو گرم بتازی تو به بازار؟
اندیشه های نو و مضامین بکر یا آزمایشهای مستقل لفظی در دیوان او نمی یابیم و هر چه دارد انعکاس ماهرانه و استادانه ای از سخن شعرای بزرگ گذشته است و بس. با این وصف خواندن اشعار او لذت هنری بزرگی در خواننده ایجاد می کند و هر سطر از اشعارش، بیتی از شعر استادان کهن را به خاطر می آورد.
اعداد حسابی
اعداد حسابی اعداد حسابی همان اعداد طبیعی هستند که صفر هم به آنها اضافه شده است. به عبارت دیگر به مجموعهی اعداد زیر ، اعداد صحیح یا اعداد درست گویند و آن را با Z نمایش میدهند: { ... , 3 , 2 , 1 , 0 , 1- , 2- , 3- , ...} = Z درواقع اعداد صحیح شامل اعداد طبیعی مثبت و اعداد طبیعی منفی و عدد صفر است. این اعداد همانند اعداد طبیعی جزء مجموعه های شمارش پذیر نامتناهی است. شاخه ای از ریاضیات که به مطالعه در مورد ویژگیهای اعداد صحیح می پردازدنظریه اعداد نام دارد. صحیح همانند اعداد طبیعی نسبت به اعمال جمع و ضرب بسته است،یعنی جمع و ضرب هر دو عدد صحیح، یک عدد صحیح است. و چون اعداد صحیح شامل اعداد منفی و صفر می باشند بنابراین بر خلاف اعداد طبیعی نسبت به عمل تفریق نیز بسته اند.ولی چون حاصل تقسیم دو عدد صحیح بر هم ممکن است عددی صحیح نباشد،پس نمیتواند نسبت به عمل تقسیم بسته باشد.
اعداد طبیعی
امام حسین
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع ), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (3) ابن اثیر در کتاب اسد الغابة می نویسد: کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع ) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع ) پیاده به کعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامى که جامعه براى حسین (ع ) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگى میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,...
این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشکى می خوردند, امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (6) خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع ) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش می کشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این که همه نوع وسایل شهوت رانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد که درمفاخر آل على (ع ) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلى در کتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یکى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع ) حجم عظیمى است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)
آرى , مردى که وارث بی کرانگى نبوت محمدى است , مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع ) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س ) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.
شهادت و کربلا
شهادت جناب قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام
سهیل سر زده گفتی مگر ز سمت یمن |
ز برج خیمه برآمد چو قاسم بن حسن |
سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن |
اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ |
پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمیکنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله میکنم و او را به قتل میرسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نمودهای؟ این جماعت که دور او را احاطه کردهاند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همینکه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین میساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت میفرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده میشد. پس او را برد در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت مار ا دعوت کردند که یاری ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یکتن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.
آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید ای اهلبیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روزخواری و خذلان هرگز نخواهید دید.
مخفی نماند که قصه دامادی جناب قاسم علیه السلام در کربلا و تزویج او فاطه بنت الحسین (ع) را صحت ندارد چه آنکه در کتب معتبره به نظر نرسیده و به علاوه آنکه حضرت امام حسین علیه السلام را دو دختر بوده چنانکه در کتب معتبره ذکر شده، یکی سکینه که شیخ طبرسی فرمود: سیدالشهداء علیه السلام او را تزویج عبدالله کرده بود و پیش از آنکه زفاف حاصل شود عبدالله شهید گردید. و دیگر فاطمه که زوجه حسن مثنی بوده که در کربلا حاضر بود چنانکه در احوال امام حسین علیه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غیر معتبره گفته شود که جناب امام حسین علیه السلام را فاطمه دیگر بوده گوئیم که او فاطمه صغری است و در مدینه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن علیهماالسلام بست و الله تعالی العالم.
شیخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری نور الله مرقده در کتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضای تمام کتب معتمده سالفه مولفه در فن حدیث و انساب و سیر نتوان برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دختر قابل تزویج بیشوهری پیدا کرد که این قضیه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممکن باشد. اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آن که در السنه عوام دائر شده، پس از آن خیالات واهیه است که باید در پشت کتاب رموز حمزه و سایر کتابهای معجوله نوشت، و شواهد کذب بودن آن بسیار است، و تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهی کلامع رفع مقامه.
بعضی از ارباب مقاتل گفتهاند که بعد از شهادت جناب قاسم علیه السلام بیرون شد به سوی میدان عبدالله بن الحسن علیه السلام و رجز خواند:
ضْرغامُ اجامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَه |
اِنْ تُنْکِرُونی فَانَا ابْنُ حَیْدَرَه |
وَ فی اَسَدٍ اُخْری تُعَدُّو تُذْکَرُ |
وَ عِنْدَ غَنِیّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا |
و حمله کرد و چهارده تن را به خاک هلاک افکند، پس هانی بن ثبیت خضرمی بر وی تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سیاه گشت. و ابوالفرج گفته که حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام فرموده که حرمله بن کاهل اسدی او را به قتل رسانید.
مؤلف گوید: که مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسین علیه السلام ایراد خواهیم کرد انشاءالله تعالی.
و ابوبکر بن الحسن (ع) که مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم علیه السلام برادر پدر مادری بود، عبدالله بن عقبه غنوی او را به قتل رسانید. و از حضرت باقر علیه السلام مرویست که عقیه غنوی او را شهید کرد، و سلیمان بن قته اشاره به او نمود در این شعر:
قاسم بن الحسین علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بیتوانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و میفرمود:
فعل های متکلم ماضی در 5درس قبلی شما با فعلهای غایب ومخاطب فعل ماضی آشنا شدید . وضمایر آنها را هم شناختید . وحالا نوبت به متکلم میرسد . متکلم یعنی گوینده . اگر گوینده کلمات یک نفر باشد به آن متکلم وَحدِه واگر چند نفر باشند به آن متکلم مَعَ الغیر می گویند . فعل متکلم یعنی من یا ما کاری را انجام دادیم . برای ساخت فعل متکلم وحده شما می بایست به آخر ریشه ضمیر (تُ ) را اضا فه کنید . مثل : جَلـَـسْتُ : نشستم . وبرای ساخت متکلم مع الغیر به آخر ریشه (نا ) اضافه میکنیم . مانند : سَمِعْنا : شنیدیم . ضمیر به کار رفته برای متکلم وحده ضمیر (أنا ) وبرای متکلم مع الغیر ضمیر (نحن ) میباشد .
أنا قبلتُ :من قبول کردم . نحن قبلنا : ما قبول کردیم . نکته ای که در این درس مهم میباشد این است که : چنانچه شما از شخصی که خودش حضوردارد سوالی را بپرید خودش جواب میدهد وبه قول معروف احتیاج به وکیل ووصی ندارد .پس حالا که میتواند جواب دهد از فعل متکلم استفاده میکند . بایک مثال به زبان فارسی مطلب را روشنتر می کنیم :
علی ! آیا غذایت را خوردی؟
جواب علی : بله . غذایم را خوردم .
اکنون همین عبارت رابه عربی تغییر می دهیم .
یا علی ! هل أکلتَ الطعام ؟ نعم . اکلتُ الطعام .
ترجمه درس هفتم ماهی خوشبخت
سعید در امتحال قبول شد.
پدرش به او جایزه ای داد (هدیه کرد) ... ماهی کوچک قرمزی !
(ماهی) در ظرف شیشه ای بازی می کند.
سعید به ماهی نگاه می کند و ماهی به او نگاه می کند...
به سرعت شنا می کند ... و دهانش را باز می کند ... از سویی به سویی دیگر می رود و در آب بازی می کند.
سعید نزدیک ماهی نشسته و از خودش سؤال می کند:
مادر این ماهی کجاست؟
آیا این ماهی خواهرانی مثل خودش دارد؟
آیا دوستانی دارد ... ؟!
برای چه شکارچیان او را گرفتند؟!
و چرا ماهی را در این ظرف حبس کرده اند؟
سعید روزی را به خاطر آورد:
مادرش او را از بیرون رفتن و بازی کردن با دوستانش منع کرده بود (جلوگیری کرده بود).
پس در اتاق تنها ماند و بسیار ناراحت شد ...
همانا ماهی من غمگین است ...
او در این ظرف تنها است ....
آه .... بله .... جای ماهی در رود است ... !
سعید ظرف را بر می دارد و به سوی روخانه می رود.
و ماهی را در رودخانه رها می کند.
پس ماهی در آب به سرعت شنا می کند.
و به خاطر آزادیش خوشحالی می کند و پیش خوهرانش برمی گردد.
و سعید همچنین خوشحال می شود و برمی گردد به سوی خانه ...
قانون
? – در زبان عربی، همه صیغه های افعال با صیغه «ماضی مفرد مذکر» ساخته می شود.
? – در فعل مضارع پیش از ریشه فعل «ا، ت، ی، ن» قرار می گیرد.
? – در فعل مضارع :
«یَ» علامت صیغه ی مفرد مذکر غایب و ضمیر آن «هو» می باشد. مانند هُوَ یَضْحَکُ
«تَ» علامت صیغه ی مفرد مؤنث غایب و ضمیر آن «هی» می باشد. مانند: هی تَضْحَکُ
تمرین های درس هفتم
? – با توجه به متن درس، پاسخ درست را مشخص کنید:
الف ) هَلْ نَجَحَ سعیدُ فی الْاِمتحانِ ؟
?.نعم
?.لا
ب ) هَلْ مَنَحَته والِدَتُة هَدیَّة ؟
?.نعم
?.لا
ج ) هَلْ مَنَحَتَهْ والِدَتُة هَدِیََّة؟
?.نعم
?.لا
د) هَلْ تَفْرَحُ السَّمَکَةَ بِحَبْسها ؟
?.نعم
?.لا
2 – جاهای خالی را با توجه به شماره آن جایگزین کنید.
? – تَحْبِسُ
? – یَحْبِسُ
الف ) اَلْفَاْرَةُ .... علی جانبٍ.
ب ) و الْفیلُ ... علی جانبٍ آخَرَ.
? – جاهای خالی را با استفاده از کلمات داده شده پر کنید:
الف ) هذه الطّالِبَةُ ... اللّهَ بإخلاصٍ و حُبِّ.
? . یَعْبُدُ
?. تَعْبُدُ
ب ) .... الظّالمُ فی یومِ الْقیامة .
? . یَخْسَرُ
? . تَخْسَرُ
ج ) اللّهُ ... کُلَّ شَیْءٍ.
? . یَخْلُقُ
? . تَخْلُقُ
د ) إنَّ اللّه لا ... مِثْقالَ ذَرَّةٍ.
? . یَظْلِمُ
? . تَظْلِمُ
? – فعل های مضارع را تشخیص دهید و بر روی خط چین بنویسید:
الف ) اللّهُمَّ إغْفرلی الذّنوبَ الّتی تَحْبِسُ الدُّعاءَ . --------------
پروردگارا، از گناهانی که دعا را حبس می کند (مانع استجابت آن می شود) درگذر.
ب ) الْحَمْدُ للّه الّذی ... یَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفینَ . --------------
سپاس خداوندی را که ... مستضعفان را بالا می برد.
زمین
سنگ مرمر :
این نوع سنگ دارای انرژی های بسیار قوی است که جهت درمانهای زیر مفید است:
- درمان بیماری های کلیوی و کبدی و از بین بردن رسوبات درون آنها (بجز سنگ ها )
- آرامش بخشیدن و درمان استرس ، اضطراب و بیماری های عصبی و روحی و روانی
- تحریک نمـودن نیروهای درونی ، پیشرفت فرد و باز شدن برخی چا کرا ها
- آرامش بخشیدن
درمان بیماری های کلیوی و کبدی و از بین بردن رسوبات درون آنها (بجز سنگ ها )
طریقه استفاده :
یک تکه سنگ مرمر طبیعی (برش نخورده) کوچک را درون ظرفی که قبلا مقداری آب و تعدادی برگ درخت توت داخل آن ریخته اید ، گذاشته و به مدت ده دقیقه زیر نور خورشید قرار دهید . سپس سنگ را بر روی کبد و یا کلیه و دو عدد از برگ ها را نیز برروی چشم سوم خویش به مدت پانزده دقیقه قرار داده و پس از آن سنگ را درون یک لیوان آب سرد بگذارید . این روش را روزی یک بار تکرار کنید . چنانچه آب درون لیوان گرم و یا ولرم گشت ، معلوم می شود که انرژی ها ی منفی را جذب نموده و اگر سرد باقی ماند ، دلیل بر عدم جذب انرژی منفی می باشد . این سنگ بسیار حساس است و خیلی سریع انرژی های منفی اطراف را جذب می کند بنا بر این باید آن را همیشه درون آب و در آفتاب بگذارید تا انرژی های منفی خارج گشته و از انرژی های مثبت شارژ شود و جهت درمان در دفعات بعد مورد استفاده قرار گیرد .
چنانچه دو بار آب لیوان هنگام قرار گرفتن سنگ درون آن گرم شود ، عمل انرژی درمانی بخوبی انجام شده است . عمل انرژی درمانی پس از این مرحله می بایستی قطع گردد .
آرامش بخشیدن و درمان استرس ، اضطراب و بیماری های عصبی و روحی و روانی
طریقه استفاده :
ابتدا فرد انرژی درمان می بایست یک قطعه سنگ مرمر را بر روی چشم سوم بیمار قرار داده و به او انرژی دهد . سپس سنگ را درون یک لیوان آب سرد به مدت ده دقیقه بگذارد و پس از آن آب را دور ریخته و سنگ را دوباره بر روی چشم سوم بیمار قرار دهد و از طریق پا های او انرژی دهد . مدت انرژی دوم نباید بیشتر از پنج دقیقه باشد . چرا که پس از این مدت انرژی های منفی درون سنگ آزاد شده و وارد بدن بیمار می شود . ( توجه داشته باشید که سنگ مرمر مورد استفاده حتما باید همیشه درون آب و در آفتاب باشد تا انرژی های مفید ساطع کند .)
تحریک نمـودن نیروهای درونی ، پیشرفت فرد و باز شدن برخی چا کرا ها
طریقه استفاده :
در اتاقی نیمه تاریک و آرام به حالت لوتوس ( چهار زانو ) بمدت ده دقیقه بنشینید و در این مدت یک قطعه سنگ مرمر کوچک را که در آب بوده ، بر روی چشم سوم خویش قرار دهید . هنگامی که احساس تکان خوردن و چرخش کردید ، بدانید که نیروهای درونی شما شروع به حرکت نموده و چاکراهای شما نیز در حال باز شدن هستند . این روش را فقط روزی یک بار تکـرار نموده و بیش از پنج بار انجام ندهـید ؛ چـرا که انجام بیشتر آن صـلاح نمی باشد .
آرامش بخشیدن
طریقه استفاده:
باقراردادن یک قطعه سنگ مرمر کوچک بر روی چشم سوم ،نیروی موجود در آن آزادگشته و جهت آرامش بخشیدن مفید است . (توجه داشته باشید که سنگ باید حتما قبلا در آب قرار داشته وبلافاصله مورد استفاده قرار گیرد.)
توصیه ها:
- افراد مبتلا به میگرن ، تیک های عصبی و اختلالات مغزی باید از تماس با سنگ مرمر اجتناب نمایند ؛ چرا که بیماری آنها تشدید و گاه نیز تثبیت می گردد . هنگامی که یک بیماری در فرد تثبیت شود ، بیماری به سختی بهبود می یابد و گاه نیز هرگز بهبودی حاصل نمی شود.
- کودکان زیر 5 سال از تماس با سنگ مرمر (مخصوصا خیس ) اجتناب کنند.
نکته:
هنگامی که سنگ مرمر از درون آب بیرون آورده می شود ، نوعی انرژِی ترکیبی در آن بوجود می آید که هر چه مدت زمان بیرون ماندن سنگ بیشتر شود ، این انرژی شدید تر گردیده و استفاده از آن باعث از هم گسیختگی انرژی ها و نیروهای درونی افراد می شود . بنابر این از نیرو های مثبت سنگ باید بلا فاصله پس از خارج نمو دن از آب استفاده شود .
هاله سنگ مرمر : این هاله به صورت آتشین است و دائما اشعه هایی ساطع می کند . این نوع هاله موجی و کوتاه ، اغلب به رنگ های گرم : مانند قرمز ، نارنجی ، صورتی ، زرد و گاه کرمی می باشد .