در جوانی، سخت در عبادت کوشا بودم .پدرم به من فرمود : «پسرکم ! کمتر از آنچه می بینم ، خودت رارنجه ساز که خداوند ـ عزّوجلّ ـ، هرگاه بنده ای را دوست بدارد، از او به کم خشنود می شود» . [امام صادق علیه السلام]

آموزش و تمرین دروس دوم راهنمایی

ابواحمد محمد شفیع ملقب به میرزا کوچک فرزند محمد اسمعیل متخلص به وصال از شعرا و ادیبان و خوش نویسان معروف عصر خویش بود. جد سوم او در زمان سلاطین صفویه عامل گرمسیرات فارس بود و جدش میرزا شفیع در دستگاه نادرشاه سمت دبیری داشت. پس از سپری شدن دوران قدرت زندیه میرزا شفیع چندی با پریشانی زندگانی کرد ودر تنگدستی درگذشت. او فرزندان چهارگانه اش میرزا قاسم از مشایخ سلسله ذهبیه بود میرزا اسمعیل در خط و رقوم و سیاق همتا نداشت. وی از ابتدای جوانی از کار دولتی کناره گیری کرد و به آذربایجان رفت و سپس به شیراز بازگشته دختر میرزا عبدالرحیم شاعر شیروانی را به زنی گرفت. از این ازدواج، وصال شیرازی در سال 1197 به دنیا آمد. دیری نپایید که وصال یتیم شد و پدر و مادرش سرپرستی او را برعهده گرفت. پدر و مادر نیز پس از دو سال درگذشت و تربیت میرزا کوچک را خالوی او میرزا عبداله تکفل نمود. میرزا عبداله خطی متوسط داشت و از راه نوشتن قرآن امرار معاش می کرد.

وصال چون به سن تمیز رسید به درویشی و فقر مایل گردید و در طلب مردی کامل بود تا دست ارادت بدامان میرزا ابوالقاسم سکوت زد.

وصال با وجودی که سلاطین و فرمانروایان به منادمتش راغب بودند کمتر گرد این گونه مجالست ها می گشت و از راه کتابت قرآن مجید نیاز مادی خود را برطرف می ساخت.

وی به فرزندان خود می گفت شعر نیکو صنعت است ولی شاعری حرفه زشتی است زیرا آن دریایی از دانش و فنی از حکمت است و این نوعی گدایی.

دو روز ایام هفته را صرف تدریس به عموم می کرد. در سن شصت و چهار سالگی چشمش به آب مروارید مبتلا شد و یکسال نابینا بود. پس از آن طبیبی از کرمانشاه چشمش را میل زد و چشمش معالجه شد.

وصال چنان به مطالعه عشق داشت که بعد از معالجه چشم فوراً مطالعه را از سر گرفت و همین امر باعث شد مجدداً نابینا گردد. در سال 1262 به رحمت ایزدی پیوست و در بقعه شاهچراغ در جوار مدفن مرشد خود میرزای سکوت مدفون شد.

دیوان اشعار وصال نزدیک به سی هزار بیت دارد. وصال در مرثیه سرایی از تمام شعرا گوی سبقت ربود. منظومه شیرین و فرهاد وحشی را باتمام رساندی. وصال شیرازی شش پسر داشت.

شعر وصال

وصال در فنون شعر استاد بوده و در عین تقلید از پیشینیان، صفات اصلی بهترین نمونه های شعر کلاسیک را حفظ کرده است. او مثنوی " بزم وصال " را در بحر تقارب ساخت و داستان " شیرین و فرهاد " وحشی بافقی را که ناتمام بود، به قدری خوب و استادانه به پایان رساند که هر منتقد دقیق در تشخیص و بیان تفاوت آغاز و انجام داستان، دچار اشکال می شود. استقبال های زیبا و فراوان وی از غزلیات سعدی نیز همه به دقت و اصابت نظر ممتازند.

وصال شاعری است مداح و قصیده سرا و دارای همه صفات یک شاعر درباری. او فتحعلی شاه و محمد شاه و شجاع السلطنه و فرمانفرما و چند تن از بزرگان فارس را مدح گفته است و دیوانش به قول خود او " انباشته از مدح بزرگان است". با این همه او نیز مانند سلف خود، سید محمد سحاب ،بیهودگی شاعری درباری را دریافته بوده و از پیشه ای که در پیش گرفته بود رنج می برده است:

کس نیست که گوید به من ای بیهده گفتار                        ای زشت به گفتار و به کردار و به رفتار

این پیشه کدام است که در پیش گرفتی                           بر دیده دل نشتر و در پای خرد خار

گشتی ادب آموز و بدین گونه سپهروز                               گشتی سخن آرا و بدین گونه شدی خوار

چندانکه ترا کاست هنر بیش فزودیش                              ای بــر هــمــه خواری هنرمند سزاوار

مقدار هنر را بفزودی تــو بــه مــقـــدور                              او بیش ز مقدور ترا کاست ز مقدار

از قد چه کشیدی که بدادیش چنین خم                           وز دیده جه دیدی که بکردیش چنین تار؟

دیوان تو انــبــاشـتـه از مـــدح بــزرگان                              در کیسه نه درهم بودت هیچ نه دینار

زین پیش گروهی پی این کار برفتـند                                سود همه ز این پیشه و نفع همه ز این کار

شایسته تری کس نه چو ایشان به بر شاه                       بایسته تری کس نه چو این قوم به دربار

امروز چو بازار ادب سرد ببینی                                       آخر به چه رو گرم بتازی تو به بازار؟

اندیشه های نو و مضامین بکر یا آزمایشهای مستقل لفظی در دیوان او نمی یابیم و هر چه دارد انعکاس ماهرانه و استادانه ای از سخن شعرای بزرگ گذشته است و بس. با این وصف خواندن اشعار او لذت هنری بزرگی در خواننده ایجاد می کند و هر سطر از اشعارش، بیتی از شعر استادان کهن را به خاطر می آورد.





سینا ::: شنبه 86/11/13::: ساعت 9:39 صبح

اعداد حسابی

اعداد حسابی اعداد حسابی همان اعداد طبیعی هستند که صفر هم به آنها اضافه شده است. به عبارت دیگر به مجموعه‌ی اعداد زیر ،‌ اعداد صحیح یا اعداد درست گویند و آن را با Z نمایش می‌دهند: { ... , 3 , 2 , 1 , 0 , 1- , 2- , 3- , ...} = Z درواقع اعداد صحیح شامل اعداد طبیعی مثبت و اعداد طبیعی منفی و عدد صفر است. این اعداد همانند اعداد طبیعی جزء مجموعه های شمارش پذیر نامتناهی است. شاخه ای از ریاضیات که به مطالعه در مورد ویژگی‌های اعداد صحیح می پردازدنظریه اعداد نام دارد. صحیح همانند اعداد طبیعی نسبت به اعمال جمع و ضرب بسته است،یعنی جمع و ضرب هر دو عدد صحیح، یک عدد صحیح است. و چون اعداد صحیح شامل اعداد منفی و صفر می باشند بنابراین بر خلاف اعداد طبیعی نسبت به عمل تفریق نیز بسته اند.ولی چون حاصل تقسیم دو عدد صحیح بر هم ممکن است عددی صحیح نباشد،پس نمی‌تواند نسبت به عمل تقسیم بسته باشد.

اعداد طبیعی

اعداد طبیعی، اعدادی هستند که برای شمردن به کار می‌روند. مجموعه اعداد طبیعی {... ,? ,? ,?} است.

در این مجموعه عدد صفر وجود ندارد و با اضافه کردن آن، مجموعه اعداد حسابی به وجود می‌آید. این مجموعه یک

مجموعه نامتناهی است.

در ریاضیات، مجموعه اعداد طبیعی را با نماد N نمایش می‌دهند. این حرف از آغاز واژه انگلیسی Natural، به معنای

طبیعی، گرفته شده است.
اعداد اول
اعداد اول اعدادی طبیعی هستند که بر هیچ عددی بجز خودشان و عدد ? بخش‌پذیر نباشند. تنها استثنا عدد ? است که جزو این اعداد قرار نمی‌گیرد. اگرعددی طبیعی وبزرگ‌تر از ? اول نباشد مرکب است.

عدد یکان اعداد اول بزرگ‌تر از ?? فقط ممکن است اعداد ?، ?، ?، ? باشد.

اعداد اول جزو یکی از معماهای ریاضی باقیمانده است و هنوز کسی به فرمولی برای آنها به دست نیاورده است.

سری اعداد اول به این صورت شروع می‌شود: ?، ?، ?، ?، ??، ??، ??، ?? ...

قضیه ?: تعداد اعداد اول بی‌نهایت است.

برهان: حکم را به روشی که منسوب به اقلیدس است اثبات می‌کنیم: فرض کنید تعداد اعداد اول متناهی و تعداد آنها n تا باشد. حال عدد M را که برابر حاصل‌ضرب این اعداد به علاوه ? را در نظر بگیرید. این عدد مقسوم‌علیهی غیر از آن n عدد دارد که با فرض در تناقض است.

قضیه ? (قضیه اساسی حساب): هر عدد طبیعی بزرگ‌تر از ? را به شکل حاصل‌ضرب اعدادی اول نوشت.

قضیه ? (قضیه چپیشف):اگر n عددی طبیعی و بزرگ‌تر از ? باشد، حتما" بین n و ?n عدد اولی وجود دارد. قضیه ? هر عدد زوج را می‌توان بصورت جمع سه عدد اول نوشت.

قضیه ? هر عدد فرد (شامل اعداد اول) را می‌توان به صورت جمع سه عدد اول نوشت (اثبات بر پایه قضیه ?)

قضیه 6-هر عدد فرد را می‌توان به صورت دو برابر یک عدد اول بعلاوه یک عدد اول دیگر نوشت.

خواص اعداد اول:

1- هر عدد اول برابر است با 6n+1 یا 6n-1 که n یک عدد صحیح است.

2-مجذور هر عدد اول برابر است با 24n+1.

3-تفاضل مجذورهای دو عدد اول مضربی از 24 است.

4-حاصلضرب هر دو عدد اول بجز 2و3 مضربی از 6 بعلاوه یا منهای یک است.

توان چهارم هر عدد اول بجز 2و3 مضربی از 240 بعلاوه یک است.


بزرگ‌ترین عدد اول کشف شده برابر دو به توان ? ???میلیون و ? ????هزار و ? ????منهای یک است.این عدد یک عدد مرسن است. عدد مرسن عددی است که برابر 2 به توان n منهای یک است.

لازم به ذکر است که تعداد 3000 عدد اول در سایت مگاسندر [url]www.megasender.org[/url] وجود دارد و افرادی که مایل به دریافت بیشتر این اعداد هستند می توانند با سایت مذکور تماس گرفته و تعداد بیشتری از آنها را بر روی لوح فشرده دریافت نمایند و طراحان این سایت خودشان این اعداد را محاسبه نموده اند

اعداد جبری
اعداد جبری در ریاضیات اعدادی هستند که جواب معادله‌ای به شکل زیر باشند:


anxn + an?1xn?1 + ··· + a1x + a0 = 0


ضریب‌های a0 تا an در این معادله چند جمله‌ای اعداد گویا هستند.

تمام اعداد گویا اعداد جبری هم هستند. بعضی از اعداد حقیقی عدد جبری نیستند. عددی که جبری نباشد عدد متعالی (یا غیرجبری) نامیده می‌شود.
اعداد حقیقی
میدان تمام اعداد گویا و گنگ را اعداد حقیقی گویند و آن را با R نمایش می‌دهند. اعداد حقیقی را می‌توان با اضافه کردن عدد موهومی( ) بسط داد. اعدادی به فرم a + bi که در آن a و b هر دو عدد حقیقی هستند را اعداد مختلط مینامند.
اعداد صحیح
اعداد صحیح به مجموعه? اعداد طبیعی مثبت، اعداد طبیعی منفی، و عدد صفر گفته می‌شود. در ریاضیّات، معمولاً این مجموعه را با Z یا (ابتدای کلمه آلمانی Zahlen به معنی اعداد) نشان می‌دهند. همانند مجموعه? اعداد طبیعی، مجموعه? اعداد صحیح نیز یک مجموعه? شمارای نامتناهی‌ست.

شاخه‌ای‌ از ریاضیّات که به مطالعه? اعداد صحیح می‌پردازد، نظریه? اعداد نام دارد.


خواص جبری
همانند اعداد طبیعی، Z نیز نسبت به دو عمل جمع و ضرب بسته است. این بدان معناست که حاصل جمع و حاصل ضرب دو عدد صحیح، خود، یک عدد صحیح است. بر خلاف مجموعه? اعداد طبیعی، از آنجا که اعداد صحیح منفی، و به ویژه، عدد صفر هم به Z تعلق دارند، این مجموعه، نسبت به عمل تفریق نیز بسته است. اما Z تحت عمل تقسیم بسته نیست، زیرا خارج قسمت تقسیم دو عدد صحیح، لزوما عددی صحیح نخواهد بود.

برخی از خواصّ اساسی مربوط به عملیّات جمع و ضرب در جدول زیر گنجانیده شده است (در اینجا b ،a، و c اعداد صحیح دل‌خواه هستند

جمع ضرب
بسته بودن: a + b یک عدد صحیح است a × b یک عدد صحیح است
شرکت پذیری: a + (b + c) = (a + b) + c a × (b × c) = (a × b) × c
تعویض پذیری: a + b = b + a a × b = b × a
وجود یک عنصر واحد: a + 0 = a a × 1 = a
وجود یک عنصر عکس: a + (?a) = 0
توزیع پذیری: a × (b + c) = (a × b) + (a × c)
نداشتن مقسوم علیه‌های صفر: اگر ab = 0، آنگاه a = 0 یا b = 0

مطابق بالا، خواصّ بسته بودن، شرکت پذیری و جابه جایی (یا تعویض پذیری) نسبت به هر دو عمل ضرب و جمع، وجود عضو همانی (واحد، یا یکّه) نسبت به جمع و ضرب، وجود عضو معکوس فقط نسبت به عمل جمع، و خاصیّت توزیع پذیری ضرب نسبت به جمع از اهمیت برخوردارند.


در مبحث جبر مجرد، پنج خاصیّت اوّل در مورد جمع، نشان می‌دهد که مجموعه? Z به همراه عمل جمع یک گروه آبلی است. امّا، از آن جا که نسبتZ به ضرب عضو وارون (یا معکوس) ندارد، مجموعه? اعداد صحیح، به همراه عمل ضرب، گروه نمی‌سازد.


مجموعه? ویژگیهای ذکر شده حاکی از این است که ، به همراه عملیّات ضرب و جمع، یک حلقه است، امّا، به دلیل نداشتن وارون ضربی، میدان نیست. مجموعه? اعداد گویا را باید کوچک‌ترین میدانی دانست که اعداد صحیح را در بر می‌گیرد.

اگرچه تقسیم معمولی در اعداد صحیح تعریف شده نیست، خاصیّت مهمّی در مورد تقسیم وجود دارد که به الگوریتم تقسیم مشهور است. یعنی به ازاء هر دو عدد صحیح و دل‌خواه a و b) b مخالف صفر)، q و r منحصر به فردی متعلق به مجموعه اعداد صحیح وجود دارد، به طوریکه: a = q.b + r که در این جا، q خارج قسمت و r باقیمانده تقسیم a بر b است. این کار اساس الگوریتم اقلیدس برای محاسبه بزرگ‌ترین مقسوم علیه مشترک را تشکیل می‌دهد.

همچنین در جبر مجرد، بر اساس خواصی که در بالا ذکر شد، یک دامنه اقلیدسی است و در نتیجه دامنه ایده‌آل اصلی می‌باشد و هر عدد طبیعی بزرگ‌تر از یک را می‌توان به طور یکتا به حاصل‌ضرب اعداد اوّل تجزیه کرد (قضیه اساسی علم حساب.)
اعداد گویا
اعداد گویا1 حاصل تقسیم دو عدد صحیح بر یکدیگرست، به شرطی که عدد دوّم (مقسوم علیه) صفر نباشد. به بیان دیگر، هر عدد گویا را می‌توان به شکل a/b یا آ بیم نوشت (که a و b اعداد صحیح‌اند).

در ریاضیات، مجموعه اعداد گویا را، عموماً، با Q نمایش می‌دهند. به عنوان مجموعه‌ای شمارا (یا قابل شمارش)، ولی نامتناهی، مجموعه? اعداد گویا، خود، زیرمجموعه‌ای‌ست چگال (dense) از مجموعه? بزرگ‌تر و عمومی‌تر اعداد حقیقی.


به عنوان یک اشتباه نسبتاً رائج، گاهی اعداد کسری را با اعداد گویا یکی می‌دانند. این در حالی‌ست که، اعداد گویا فقط کسرهایی هستند که از تقسیم دو عدد صحیح حاصل‌آمده باشد. به عنوان نمونه، نسبت رادیکال سه دوم کسر هست، ولی، گویا نیست.
اعداد مختلط
عدد مختلط عددی به فرم a + bi است که در آن a و b از اعداد حقیقی و i عدد موهومی برابر با ریشه? دوم عدد ?- است.

اعداد مختلط از کجا آمدند
همان طور که میدانید یک معادله درجه دو مثل ax2 + bX + c = 0 در اعداد حقیقی وقتی که Delta = b2 ? 4avc مقداری منفی باشد گوئیم جواب ندارد.این یعنی اداد حقیقی شمول همه اعداد نیست پس اعداد مختط تعریف شدد. عدد مختلط a + bi را می‌توان به صورت (a,b) نوشت. برای اینکه مفهوم اعداد مختلط را نتوجه شوید ،ابتدا باید با اعداد مختلط آشنایی کامل داشته باشید. عداد مختلط: می خواهیم معادله را حل کنیم.این معادله درمجموعه های دارای جواب نیست. برای اینکه هیچ عددی بتوان 2 و به علاوه 1 صفر نمیشود.همچنین اگرعددی به توان زوج برسد،غیرممکن است که علامت آن منفی شود.«با به پشت مساوی بردن معلوم معادله(1+) می بینیم که مجهول عددیست که به توان رسیده ومنفی شده که محال است».اما باید گفت که اعداد را با علامت دیگری غیر از+و- شان میدهیم؛ آن علامت شامل اعداد مختلط و متناهی می شود. در اعداد متناهی این قانون هست که عددی با بتوان زوج رسیدن منفی هم بشود.این اعداد رابا علامت نشان می دهند. برای یک عدد حقیقی( )عدد متناهی را به صورت زیر نشان میدهند: اعدادی راکه دارای علامت i هستند را موهومی می گوئیم. پس باتوجه به مطالب فوق دریافته ایدکه:جواب معادله درمجموعه ی اعداد متناهی دارای دو جواب است: i,+i- اعداد متناهی: به نظر شما اگر دلتای معادله ی درجه دومی منفی بودچطور می توان ریشه معادله موردنظر را پیداکرد؟ می خواهیم معادله ی را حل کنیم. حل:

ازطرفی: ملاحظه می کنیم دو جوابی که بدست آمده اند بطورخالص نه حقیقی و نه موهومی به شمار می روند. لذاچنین اعدادی را در گروه اعداد مختلط جای دارند. یک عدد مختلط به صورت زوج مرتب :z=(x,y)معرفی می شوند.x: مولفه حقیقی و y: مولفه موهومی نام دارد. اعداد مختلط را می توان بصورت روبرو نشان داد: z=x+iy مزدوج آنر بصورت روبرو نشان می دهیم: 85.133.173.228 ??:??, ?? ژوئیه ???? (UTC) هرگاه مولفه های دو عدد مختلط دو به دو برابر بود؛آنرا؛دو عدد مختلط برابرنامیده می شود.

نکته:این اعداد همچون سایر مجموعه اعداد دارای خواصص توزیع پذیری،شرکت پذیری و جابجایی نیز هست.



میدان اعداد مختلط () میدان اعداد حقیقی () را به صورت زیر میدان، شامل می‌شود. درضمن z=(x,y) --->: x:مولفه حقیقی است و y:مولفه موهومی است.
اعداد مرکب
عدد مرکب عددی طبیعی بجز یک است که اول نباشد.




سینا ::: شنبه 86/11/13::: ساعت 9:37 صبح

امام حسین

 

گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام

با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع ), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (3) ابن اثیر در کتاب اسد الغابة می نویسد: کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع ) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع ) پیاده به کعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامى که جامعه براى حسین (ع ) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگى میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,...
این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشکى می خوردند, امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (6) خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع ) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش می کشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این که همه نوع وسایل شهوت رانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد که درمفاخر آل على (ع ) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلى در کتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یکى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع ) حجم عظیمى است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)
آرى , مردى که وارث بی کرانگى نبوت محمدى است , مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع ) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س ) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.


شهادت و کربلا

 

شهادت جناب قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام

سهیل سر زده گفتی مگر ز سمت یمن
رخ چو ماه تمام و قدی چو سرو چمن
نمود در بر خود پیرهن به شکل کفن

ز برج خیمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خیمگاه به میدان کین روان گردید
گرفت تیغ عدو سوز را به کف چون هلال

سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ

اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن

پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله می‌کنم و او را به قتل می‌رسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نموده‌ای؟ این جماعت که دور او را احاطه کرده‌اند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همینکه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین می‌ساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت می‌فرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.

آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده می‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت مار ا دعوت کردند که یاری ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یکتن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.

آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید ای اهلبیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روزخواری و خذلان هرگز نخواهید دید.

مخفی نماند که قصه دامادی جناب قاسم علیه السلام در کربلا و تزویج او فاطه بنت الحسین (ع) را صحت ندارد چه آنکه در کتب معتبره به نظر نرسیده و به علاوه آنکه حضرت امام حسین علیه السلام را دو دختر بوده چنانکه در کتب معتبره ذکر شده، یکی سکینه که شیخ طبرسی فرمود: سیدالشهداء علیه السلام او را تزویج عبدالله کرده بود و پیش از آنکه زفاف حاصل شود عبدالله شهید گردید. و دیگر فاطمه که زوجه حسن مثنی بوده که در کربلا حاضر بود چنانکه در احوال امام حسین علیه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غیر معتبره گفته شود که جناب امام حسین علیه السلام را فاطمه دیگر بوده گوئیم که او فاطمه صغری است و در مدینه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن علیهماالسلام بست و الله تعالی العالم.

شیخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری نور الله مرقده در کتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضای تمام کتب معتمده سالفه مولفه در فن حدیث و انساب و سیر نتوان برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دختر قابل تزویج بی‌شوهری پیدا کرد که این قضیه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممکن باشد. اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آن که در السنه عوام دائر شده، پس از آن خیالات واهیه است که باید در پشت کتاب رموز حمزه و سایر کتابهای معجوله نوشت، و شواهد کذب بودن آن بسیار است، و تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهی کلامع رفع مقامه.

بعضی از ارباب مقاتل گفته‌اند که بعد از شهادت جناب قاسم علیه السلام بیرون شد به سوی میدان عبدالله بن الحسن علیه السلام و رجز خواند:

ضْرغامُ اجامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَه
اَکیلُکُمْ بِالسًّیْفِ کَیْلَ السَّنْدَرَهِ

اِنْ تُنْکِرُونی فَانَا ابْنُ حَیْدَرَه
عَلَی الاَعادی مِثْلَ ریحٍ صَرْصَرَهٍ

وَ فی اَسَدٍ اُخْری تُعَدُّو تُذْکَرُ

وَ عِنْدَ غَنِیّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا

و حمله کرد و چهارده تن را به خاک هلاک افکند، پس هانی بن ثبیت خضرمی بر وی تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سیاه گشت. و ابوالفرج گفته که حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام فرموده که حرمله بن کاهل اسدی او را به قتل رسانید.

مؤلف گوید: که مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسین علیه السلام ایراد خواهیم کرد انشاء‌الله تعالی.

و ابوبکر بن الحسن (ع) که مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم علیه السلام برادر پدر مادری بود، عبدالله بن عقبه غنوی او را به قتل رسانید. و از حضرت باقر علیه السلام مرویست که عقیه غنوی او را شهید کرد،‌ و سلیمان بن قته اشاره به او نمود در این شعر:

قاسم بن الحسین علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بی‌توانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و می‌فرمود:




سینا ::: شنبه 86/11/13::: ساعت 9:35 صبح

فعل های متکلم ماضی در 5درس قبلی شما با فعلهای غایب ومخاطب فعل ماضی آشنا شدید . وضمایر آنها را هم شناختید . وحالا نوبت به متکلم میرسد . متکلم یعنی گوینده . اگر گوینده کلمات یک نفر باشد به آن متکلم وَحدِه واگر چند نفر باشند به آن متکلم مَعَ الغیر می گویند . فعل متکلم یعنی من یا ما کاری را انجام دادیم . برای ساخت فعل متکلم وحده شما می بایست به آخر ریشه ضمیر (تُ ) را اضا فه کنید . مثل : جَلـَـسْتُ : نشستم . وبرای ساخت متکلم مع الغیر به آخر ریشه (نا ) اضافه میکنیم . مانند : سَمِعْنا : شنیدیم . ضمیر به کار رفته برای متکلم وحده ضمیر (أنا ) وبرای متکلم مع الغیر ضمیر (نحن ) میباشد .

 أنا قبلتُ :من قبول کردم . نحن قبلنا : ما قبول کردیم . نکته ای که در این درس مهم میباشد این است که : چنانچه شما از شخصی که خودش حضوردارد سوالی را بپرید خودش جواب میدهد وبه قول معروف احتیاج به وکیل ووصی ندارد .پس حالا که میتواند جواب دهد از فعل متکلم استفاده میکند . بایک مثال به زبان فارسی مطلب را روشنتر می کنیم :

 علی ! آیا غذایت را خوردی؟

جواب علی : بله . غذایم را خوردم .

اکنون همین عبارت رابه عربی تغییر می دهیم .

یا علی ! هل ‌‌أکلتَ الطعام ؟ نعم . اکلتُ الطعام .

ترجمه درس هفتم ماهی خوشبخت

سعید در امتحال قبول شد.

پدرش به او جایزه ای داد (هدیه کرد) ... ماهی کوچک قرمزی !

(ماهی) در ظرف شیشه ای بازی می کند.

سعید به ماهی نگاه می کند و ماهی به او نگاه می کند...

به سرعت شنا می کند ... و دهانش را باز می کند ... از سویی به سویی دیگر می رود و در آب بازی می کند.

سعید نزدیک ماهی نشسته و از خودش سؤال می کند:

مادر این ماهی کجاست؟

آیا این ماهی خواهرانی مثل خودش دارد؟

آیا دوستانی دارد ... ؟!

برای چه شکارچیان او را گرفتند؟!

و چرا ماهی را در این ظرف حبس کرده اند؟

سعید روزی را به خاطر آورد:

مادرش او را از بیرون رفتن و بازی کردن با دوستانش منع کرده بود (جلوگیری کرده بود).

پس در اتاق تنها ماند و بسیار ناراحت شد ...

همانا ماهی من غمگین است ...

او در این ظرف تنها است ....

آه .... بله .... جای ماهی در رود است ... !

سعید ظرف را بر می دارد و به سوی روخانه می رود.

و ماهی را در رودخانه رها می کند.

پس ماهی در آب به سرعت شنا می کند.

و به خاطر آزادیش خوشحالی می کند و پیش خوهرانش برمی گردد.

و سعید همچنین خوشحال می شود و برمی گردد به سوی خانه ...

 

 

قانون

? – در زبان عربی، همه صیغه های افعال با صیغه «ماضی مفرد مذکر» ساخته می شود.

? – در فعل مضارع پیش از ریشه فعل «ا، ت، ی، ن» قرار می گیرد.

? – در فعل مضارع :

«یَ» علامت صیغه ی مفرد مذکر غایب و ضمیر آن «هو» می باشد. مانند هُوَ یَضْحَکُ

«تَ» علامت صیغه ی مفرد مؤنث غایب و ضمیر آن «هی» می باشد. مانند: هی تَضْحَکُ

 

 

 

تمرین های درس هفتم

? – با توجه به متن درس، پاسخ درست را مشخص کنید:

الف ) هَلْ نَجَحَ سعیدُ فی الْاِمتحانِ ؟

?.نعم                  

?.لا 

ب ) هَلْ مَنَحَته والِدَتُة هَدیَّة ؟

?.نعم                  

?.لا 

ج ) هَلْ مَنَحَتَهْ والِدَتُة هَدِیََّة؟

?.نعم                  

?.لا 

د) هَلْ تَفْرَحُ السَّمَکَةَ بِحَبْسها ؟

?.نعم                  

?.لا 

 

2 – جاهای خالی را با توجه به شماره آن جایگزین کنید.

? – تَحْبِسُ

? – یَحْبِسُ

الف ) اَلْفَاْرَةُ .... علی جانبٍ.

ب ) و الْفیلُ ... علی جانبٍ آخَرَ.

 

? – جاهای خالی را با استفاده از کلمات داده شده پر کنید:

الف ) هذه الطّالِبَةُ ... اللّهَ بإخلاصٍ و حُبِّ.

? . یَعْبُدُ       

 ?. تَعْبُدُ

ب ) .... الظّالمُ فی یومِ الْقیامة .

? . یَخْسَرُ

? . تَخْسَرُ

ج ) اللّهُ ... کُلَّ شَیْءٍ.

? . یَخْلُقُ

? . تَخْلُقُ

د ) إنَّ اللّه لا ... مِثْقالَ ذَرَّةٍ.

? . یَظْلِمُ

? . تَظْلِمُ

 

? – فعل های مضارع را تشخیص دهید و بر روی خط چین بنویسید:

الف ) اللّهُمَّ إغْفرلی الذّنوبَ الّتی تَحْبِسُ الدُّعاءَ .              --------------

پروردگارا، از گناهانی که دعا را حبس می کند (مانع استجابت آن می شود) درگذر.

ب ) الْحَمْدُ للّه الّذی ... یَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفینَ .                   --------------

سپاس خداوندی را که ... مستضعفان را بالا می برد.





سینا ::: شنبه 86/11/13::: ساعت 9:33 صبح

زمین

 

سنگ مرمر :

این نوع سنگ دارای انرژی های بسیار قوی است که جهت درمانهای زیر مفید است:

-         درمان بیماری های کلیوی و کبدی و از بین بردن رسوبات درون آنها (بجز سنگ ها )

-         آرامش بخشیدن و درمان استرس ، اضطراب و بیماری های عصبی و روحی و روانی

-         تحریک نمـودن نیروهای درونی ، پیشرفت فرد و باز شدن برخی چا کرا ها

-         آرامش بخشیدن

 

درمان بیماری های کلیوی و کبدی و از بین بردن رسوبات درون آنها (بجز سنگ ها )

طریقه استفاده :

یک تکه سنگ مرمر طبیعی (برش نخورده) کوچک را درون ظرفی که قبلا مقداری آب و تعدادی برگ درخت توت داخل آن ریخته اید ، گذاشته و به مدت ده دقیقه زیر نور خورشید قرار دهید . سپس سنگ را بر روی کبد و یا کلیه و دو عدد از برگ ها را نیز برروی چشم سوم خویش به مدت پانزده دقیقه قرار داده و پس از آن سنگ را درون یک لیوان آب سرد بگذارید . این روش را روزی یک بار تکرار کنید . چنانچه آب درون لیوان گرم و یا ولرم گشت ، معلوم می شود که انرژی ها ی منفی را جذب نموده و اگر سرد باقی ماند ، دلیل بر عدم جذب انرژی منفی می باشد . این سنگ بسیار حساس است و خیلی سریع انرژی های منفی اطراف را جذب می کند بنا بر این باید آن را همیشه درون آب و در آفتاب بگذارید تا انرژی های منفی خارج گشته و از انرژی های مثبت شارژ شود و جهت درمان در دفعات بعد مورد استفاده قرار گیرد .

چنانچه دو بار آب لیوان هنگام قرار گرفتن سنگ درون آن گرم شود ، عمل انرژی درمانی بخوبی انجام شده است . عمل انرژی درمانی پس از این مرحله می بایستی قطع گردد .

 

آرامش بخشیدن و درمان استرس ، اضطراب و بیماری های عصبی و روحی و روانی

طریقه استفاده :

ابتدا فرد انرژی درمان می بایست یک قطعه سنگ مرمر را بر روی چشم سوم بیمار قرار داده و به او انرژی دهد . سپس سنگ را درون یک لیوان آب سرد به مدت ده دقیقه بگذارد و پس از آن آب را دور ریخته و سنگ را دوباره بر روی چشم سوم بیمار قرار دهد و از طریق پا های او انرژی دهد . مدت انرژی دوم نباید بیشتر از پنج دقیقه باشد . چرا که پس از این مدت انرژی های منفی درون سنگ آزاد شده و وارد بدن بیمار می شود . ( توجه داشته باشید که سنگ مرمر مورد استفاده حتما باید همیشه درون آب و در آفتاب باشد تا انرژی های مفید ساطع کند .)

 

 

تحریک نمـودن نیروهای درونی ، پیشرفت فرد و باز شدن برخی چا کرا ها

طریقه استفاده :

در اتاقی نیمه تاریک و آرام به حالت لوتوس ( چهار زانو ) بمدت ده دقیقه بنشینید و در این مدت یک قطعه سنگ مرمر کوچک را که در آب بوده ، بر روی چشم سوم خویش قرار دهید . هنگامی که احساس تکان خوردن و چرخش کردید ، بدانید که نیروهای درونی شما شروع به حرکت نموده و چاکراهای شما نیز در حال باز شدن هستند . این روش را فقط روزی یک بار تکـرار نموده و بیش از پنج بار انجام ندهـید ؛ چـرا که انجام بیشتر آن صـلاح نمی باشد .

 

آرامش بخشیدن

طریقه استفاده:

باقراردادن یک قطعه سنگ مرمر کوچک بر روی چشم سوم ،نیروی موجود در آن آزادگشته و جهت آرامش بخشیدن مفید است . (توجه داشته باشید که سنگ باید حتما قبلا در آب قرار داشته وبلافاصله مورد استفاده قرار گیرد.)

 

 

توصیه ها:

-    افراد مبتلا به میگرن ، تیک های عصبی و اختلالات مغزی باید از تماس با سنگ مرمر اجتناب نمایند ؛ چرا که بیماری آنها تشدید و گاه نیز تثبیت می گردد . هنگامی که یک بیماری در فرد تثبیت شود ، بیماری به سختی بهبود می یابد و گاه نیز هرگز بهبودی حاصل نمی شود.

-         کودکان زیر 5 سال از تماس با سنگ مرمر (مخصوصا خیس ) اجتناب کنند.

 

 

نکته:

هنگامی که سنگ مرمر از درون آب بیرون آورده می شود ، نوعی انرژِی ترکیبی در آن بوجود می آید که هر چه مدت زمان بیرون ماندن سنگ بیشتر شود ، این انرژی شدید تر گردیده و استفاده از آن باعث از هم گسیختگی انرژی ها و نیروهای درونی افراد می شود . بنابر این از نیرو های مثبت سنگ باید بلا فاصله پس از خارج نمو دن از آب استفاده شود .

 

 

هاله سنگ مرمر : این هاله  به صورت آتشین است و دائما اشعه هایی ساطع می کند . این نوع هاله موجی و کوتاه ، اغلب به رنگ های گرم : مانند قرمز ، نارنجی ، صورتی ، زرد و گاه کرمی می باشد .




سینا ::: شنبه 86/11/13::: ساعت 9:31 صبح

<      1   2      
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :48670
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
سینا
آموزش و تمرین دروس دوم راهنمایی
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<